کد مطلب:129999 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

سوگواری دختر عقیل
دختران عقیل پس از شهادت ابا عبدالله الحسین (ع) و یارانش در برانگیختن احساسات مردم و ایجاد تحول روحی در آنان نقشی به سزا داشتند. پیش از این عكس العمل یكی از آنان را پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین (ع) آوردیم.


پس از او می بینیم كه - طبق آنچه بیشتر مورخان به آن تصریح كرده اند - خواهرش زینب، دختر عقیل، نقشی به سزا داشت. هرچند برخی مورخان تنها به ذكر عنوان «زنی از عبدالمطلب» [1] یا «دختر عقیل» [2] و یا «ام لقمان دختر عقیل» [3] بسنده كرده اند، ولی بیشتر آنها نوشته اند كه او «زینب دختر عقیل» [4] بوده است.

اما درباره چگونگی بیرون آمدنش، مسعودی نوشته است كه همراه با شماری دیگر از زنان قبیله اش با شنیدن خبر كشته شدن بزرگان پریشان مو و سراسیمه بیرون آمد. [5] .

طبری می نویسد: او همراه شماری دیگر از زنان با روی باز و در حالی كه جامه پوشیده بود، بیرون آمد. [6] .

شیخ مفید گوید: «ام لقمان دختر عقیل بن ابی طالب هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین (ع) همراه خواهرانش ام هانی، أسماء، رمله و زینب دختران عقیل بن ابی طالب با روی باز بیرون آمد. او بر كشتگان طف گریه می كرد و می گفت:...» [7] .

ابن فتال [8] و اربلی [9] نیز مطلب را به همین شكل نقل كرده اند.

ابن جوزی گوید: «چون خبر كشته شدن حسین (ع) به مدینه رسید، دختر عقیل همراه دیگر زنان با روی باز بیرون آمد و می گفت:...» [10] .


سبط ابن جوزی می نویسد: واقدی گوید: «چون سر حسین (ع) با اسیران به مدینه رسید، هیچ كس در مدینه باقی نماند [11] و همگی گریه و شیون كنان بیرون آمدند. زینب دختر عقیل نیز با روی باز و موی پریشان بیرون آمد و فریاد می زد: وا حسینا! وا اخوتا وا اهلاه، وا محمدا! و آن گاه گفت:...» [12] .

ابن نما گوید: چون دو فرستاده ی یزید به مدینه رسیدند، زنی از دختران عبدالمطلب با موی پریشان بیرون آمد - كه گویند وی زینب دختر عقیل بوده است -؛ و آستینش را بالای سر نهاده بود و چون به آنها رسید در حالی كه می گریست می گفت:...» [13] .

اما دباره ی مكان این واقعه؛ بلاذری، طبرانی و قاضی نعمان تصریح كرده اند كه در بقیع بوده است، ولی دیگران جای این مكان را در مدینه تعیین نكرده اند.

[14] .

اما درباره ی این كه چه گفته بلاذری نوشته است: زینب دختر عقیل، كه بر كشتگان طف نوحه سرایی می كرد، به بقیع رفت و چنین می گفت:

چنانچه پیامبر خدا (ص) از شما بپرسد:

شما كه آخرین امتها بودید با اهل بیت (ع) و انصار من چگونه رفتار كردید؟! آیا به پیمانی بزرگوارانه ندارید؟

آیا به پیمانها وفا نمی كنید؟

فرزندانم و عموزادگانم را تباه كردید؛

برخی شان اسیر و برخی شان كشته و به خون آغشته اند.

پاداش نصایحم این نبود كه با خویشانم بدرفتاری كنید. [15] .


اما دیگران - به جز سبط ابن جوزی و خوارزمی - تنها سه بیت را، با اختلاف، ذكر كرده اند. در ضمن نقل مسعودی آمده است:

پس از رفتن من از دنیا، نیمی از اهل بیتم اسیرند و نیمی آغشته به خون، پاداش نصایحم، بدرفتاری با خویشانم نبود. [16] .

طبرانی پس از آن می نویسد: ابوالاسود دوئلی گفت: می گوییم: «ربنا ظلمنا أنفسنا...» [17] (پروردگارا ما بر خویش ستم كردیم...)؛ و سپس گفت:

می گویم: بیتابی و خشم من افزوده شد، خدایا حكومت بنی زیاد را برانداز.

و آنان را دور گردان، همان طور كه مكر ورزیدند و خیانت كردند.

چنان كه ثمود و قوم عاد را دور گردانیدی.

امیدوارم كه چون مركبشان ایستاد، تا روز قیامت نزدشان بازنگردد. [18] .

قاضی نعمان گوید: «پس ابوالاسود دوئلی گفت: من شنیدم كه او (زینب دختر عقیل) می گفت: «ربنا ظلمنا أنفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرین» [19] (پروردگارا! ما بر خویشتن ستم كردیم؛ و اگر تو بر ما نبخشایی و بر ما رحم نكنی، از زیانكاران خواهیم بود). این گفتار كسی است كه به دشمنی اهل بیت محمد (ص) اعتقاد ندارد. اما آنهایی كه معتقد به دشمنی به آنها بودند و قصدشان از این كار انتقام از خود آن حضرت بود، بر كفر خویش و بر جنایتی كه مرتكب شده بودند، پافشاری داشتند؛ و پس از آن نیز شمار بسیاری از آنان را ظالمانه كشتند و كمتر كسی درصدد شمارش آنها برآمده است -. كسان دیگری نیز حق آل محمد (ص) را به زور ستاندند و خود را به جای آنها خلیفه خواندند و همین امر موجب زمین خوردنشان شد.



[1] الرد علي المتعصب العنيد، ص 51؛ مثيرالاحزان، ص 95.

[2] مروج الذهب، ج 3، ص 68؛ تاريخ الطبري، ج 4، ص 357؛ المنتظم، ج 5، ص 344؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 296.

[3] الارشاد، ج 2، ص 124؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 192؛ كشف الغمة، ج 2، ص 68.

[4] أنساب الاشراف، ج 3، ص 420؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 499، ح 1128؛ تذكرة الخواص، ص 267؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 199؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 372.

[5] مروج الذهب، ج 3، ص 68.

[6] تاريخ الطبري، ج 4، ص 357.

[7] الارشاد؛ ج 2، ص 124.

[8] روضة الواعظين، ج 1، ص 192.

[9] كشف الغمة، ج 2، ص 68.

[10] المنتظم، ج 5، ص 344.

[11] تذكرة الخواص، ص 267.

[12] وي تنها كسي است كه اسيران را به سر عطف كرده است و اين روايت او نادرست مي باشد؛ و شواهد تاريخي كه نقل كرديم آن را تأييد نمي كند.

[13] مثيرالاحزان، ص 95؛ الرد علي المعتصب العنيد، ص 51.

[14] انساب الاشراف، ج 3، ص 420؛ المعجم الكبير، ج 3، ص 126، ح 2853؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 199، ح 1128.

[15] انساب الاشراف، ج 3، ص 420.

[16] مروج الذهب، ج 3، ص 68؛ نيز ر. ك: المعجم الكبير، ج 3، ص 126، ح 2853؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 199، ح 1128؛ تاريخ الطبري، ج 4، ص 357؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 89؛ الارشاد، ج 2، ص 124؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 76؛ كفاية الطالب، ص 441؛ المنتظم، ج 5، ص 344؛ تذكرة الخواص، ص 267؛ مثيرالاحزان، ص 95؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 199؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 296؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 372؛ عيون الاخبار، ج 1، ص 213.

[17] الاعراف (7)، آيه 23.

[18] المعجم الكبير، ج 3، ص 126، ح 2853؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 199؛ كفاية الطالب، ص 441.

[19] اعراف (7)، آيه 23.